قلم ناکام
آری خبرنگاری عشق است، عشقی که با جان و خون خبرنگار عجین شده است، نه تاب ماندن دارد و نه پای رفتن، فقط عشق است که او را در این سالها پایدار نگه داشته است که اگر این عشق نبود، خبرنگاری که وارد این عرصه میشد بلاشک در عرض کمتر از یک سال آن را ترک میکرد.
خبرنگاری؛ شغلی است که اگر با استانداردهای روز دنیا از نظر حقوق، مزایا و سختی کار سنجیده شود بعید به نظر میرسد بتوان آن را در جرگه مشاغل جای داد؛ بخاطر همین بسیاری از آنانی که در این راه استخوان ترکاندهاند میگویند: خبرنگاری شغل نیست، عشق است!
کافیست روزهای یک سال خبرنگار را مرور کنید؛ روزهایی که با سختی گذشت و امسال که روزها با مهمان ناخوانده همراه بود اما باز جانش را در دست گرفت و به سراغ مردم و پزشکان و مسئولان رفت تا مبادا خبری جا بماند.
خبرنگاری؛ شغلی است که بخواهیم و نخواهیم از صبح تا شبهنگام که سر بر بالین میگذاریم اخبار و اتفاقات تلخ آن چنان احاطهمان میکنند که دلمان هر لحظه آرزو میکند کاش از گوشه و کنار شهر خبری خوش برسد تا هم حال خودمان را خوب کند هم حال مخاطبهایمان را، اما انگار مگر بوی بهبود از اوضاع جهان به مشام میرسد؟
با این همه اما، ما موجیم که آسودگی ما عدم ماست و همچنان قرص و محکم در عرصهی سخت اما شیرین رسانه میایستیم و دست از رسالتمان بر نمیداریم چرا که خو گرفتهایم به مطالبه، به پیگیری و به نشاندن لبخند رضایت بر لبهای آنان که امیدشان به قدرت رسانههاست.
به یاد خبرنگاران و همکارانی که امروز دیگر در بین ما نیستند!
حرف بسیار است و تلخ؛ باید کوتاه کرد و نوشت تا ارزش قلم بیش از پیش حفظ شود؛ و در آخر فکر کنید اگر عشق به شغل، از خبرنگاران کوچ کند!
چه خواهد شد؟
دیدگاه خود را بنویسید